سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جمعه 103 اردیبهشت 14: امروز

این دومین یادداشتی است که در فاصله ای کوتاه در رثای مرگ کسی می نویسم !

غروب امروز باخبر شدم که پدر شهید هاشم منتظری به ضیافت فرزندش پیوست و پرده دار را در سوگ سفرش نشاند . فرسنگ ها از دیار دورم امّا خوب میدانم که از امروز مسیر زندگی محمد تغییر خواهد کرد و فرصت آنکه با دوربین اش از هلیاهای زمین تصویربرداری کند را به سادگی نخواهد یافت ... مرگ پدر ابتلای تقدیر اوست هرچند او در محضر نادر ابراهیمی آموخته است که : سنگین ترین دردها چون از صافی زمان بگذرند به چیزی توصیف ناپذیر اما مطبوع تبدیل می شوند و جملگی تلخی ها به چیزی که طعمی بسیار خاص اما به هرحال شیرین دارند

مطمئنم که بر مزار ابوهاشم زیارت عاشورا خواهند خواند و پرده دار در پیشگاه الوتر الموتور تنهایی تازه ای را جشن خواهد گرفت تا شفاعة الحسین یوم الورود را برای پدر به انتظار بنشیند

... پس اگر مقصد را نه اینجا در زیر سقفهای دلتنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه هایی بن بست باز می شوند نمی توان جست ، بهتر آنکه پرنده روح دل بر قفس نبندد...پس اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ؛ پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد...

سلام بر ابوهاشم ، سلام بر فرزندان و همسر صبورش و سلام بر مزرعه ای که حسرت لمس دستهای آن کشاورز مهربان را به قیامت خواهد برد !


 نوشته شده توسط محمد در سه شنبه 87/3/21 و ساعت 10:56 عصر | نظرات دیگران()

روزگار ، بدون نادر ابراهیمی حتما یه چیزی کم داره و این رازیه که مرگش رو برام تحمل پذیر می کنه ... به گمانم زندگی وقتی ارزشمنده که با تموم شدنش چیزی از این دنیا کم بشه 

نادر می نویسه ( دوست ندارم بگم نوشته بود ؛ «ماضی بعید» در شأن نادر نیست که هوالحی الذی لا یموت ! ): برای رسیدن به اوج از من بال و پر جادو مخواه ؛ هیچ چیز همچون «اراده به پرواز» پریدن را آسان نمی کند. نه کیمیاگری وجود دارد نه پری قصه هایی و نه ساحر پیری و نه درویشی که راه رسیدن به سرزمین خوشبختی را به تو نشان دهد ...

ولی من همیشه نادر رو یک کیمیاگر میدونم درست مثل پائولو کوئلیو و الهی قمشه ای ... پیامبرانی که صاحب کتابند ... کتاب هایی که به محض خوندن و شنیدن شون از قبول «سلطه ی بی رحمانه ی زمان» سزباز می زنی و امید و ایمان و سادگی و زیبایی و تازگی رو زندگی می کنی : مشکل ما این نیست که برای شیرین کردن زندگی معجزه نمی کنیم ؛ مشکل ما این است که همان قدر که ویران می کنیم نمی سازیم ... مشکل ما این است که از همه ی رویاهای خوش آغاز دور می شویم و این دور شدن به معنای قبول سلطه ی بی رحمانه ی زمان است ...

نادر دیشب 72 ساله شد و همیشه 72 ساله میمونه ! نمی دونم سفرش به «شهری که دوست می داشت» رو به همه ی هلیاهای زمین ، به فرزانه اش و همه ی اونا که به این پیامبر و کتاباش ایمان آورده بودن تبریک بگم یا تسلیت ؟! ...قبل از وداع ، سرش رو بر میگردونه و میگه :

... عیب ندارد حوصله داشته باش ! قیمت عشق همیشه بیش از تحمّل آدمیزاد بوده است ... سخت است که زندگی را به یک عاشقانه ی آرام تبدیل کنی ؛ باید ! اما سخت است ، میدانم ...

راستی امشب سوّم جمادی الثانیه ... میزبانی بانوی بهشت گوارایش باد

   -------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

2 روزه که پروژه ی تحقیقی که تقریبا 50 روز وقتمو گرفت رو تحویل دادم ... اصلا حوصله شو نداشتم ولی مجبور بودم واسه غم نان . تا قرارداد بعدی چند روزی وقته که به میل های عقب افتاده جواب بدم ، به وبلاگ بچه ها سر بزنم که دلم تنگ شده واسه همشون ... وبلاگ رسمی ام رو هم راه اندازی کردم و خیلی دوسش دارم


 نوشته شده توسط محمد در جمعه 87/3/17 و ساعت 7:43 عصر | نظرات دیگران()

آن روز پرسیدم که شمع بیشتر رنج می کشد یا پروانه؟

هنوز هم نمی دانم ...شاید رنج ، عطیّه ای است که میان شمع و پروانه قسمت کرده اند و می گویند عادلانه است ؛ زیرا خداوند ظالم نیست و هر چه آن خسرو کند شیرین بود...

گاه چندان معنای این قسمت عادلانه را نمی فهمم و شاکیم  و گاه شکر جایی برای شکایت باقی نمی گذارد: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

در میانه ی رنج ها گاه با قمشه ای می خندم و گاه با قمیشی می گریم  ؛ آوارگی میان اشک و لبخند ، تفسیر این آیه است که لقد خلقنا الانسان فی کبد ... آه از رنجی که در این آیه نهفته است

پروانه ، لحظه لحظه ، بال می سوزاند و شمع ، قطره قطره ، جان می کند و من هم مثل یغما گلرویی « نمیدانم چرا بارش این همه باران ، غبار غریب غروب های بهار و بوسه را از شیشه های این همه پنجره پاک نمی کند؟! » 


 نوشته شده توسط محمد در پنج شنبه 87/3/9 و ساعت 8:21 عصر | نظرات دیگران()

کودتای حزب الله لبنان به رهبری ژنرال حسن نصرالله علیه دولت قانونی لبنان پس از یک هفته و با بیش از 60 کشته و صدها مجروح و 350 میلیون دلار خسارت به اقتصاد این کشور ناکام ماند ؛ اوضاع خوب است و ما هم . 

 زندگی آرام آرام به شهر بر می گردد البته هنوز بندر و فرودگاه تعطیل است ... می مانند خانواده های کشته شدگان و مجروحان و زندگی های بر باد رفته که چندان اهمیّتی ندارند ... برای رضای خدا و تشکیل دولت اسلامی هر جنایتی را می توان مرتکب شد و منتطر ثواب آخرت نشست ؛ فانّ حزب الله هم الغالبون !

( مدتی است که به هیچ وبلاگی سر نزدم و به هیچ ای میلی جواب ندادم ؛ هنوز نمی دانم وقت ندارم یا مدیریّت زمان ! )


 نوشته شده توسط محمد در پنج شنبه 87/2/26 و ساعت 5:8 عصر | نظرات دیگران()

1 . از همه ی دوستانی که با کامنت ها و ای میل ها پست گذشته را نقد کردند یک دنیا ممنونم ؛ بعد از تأمّل ، نظرم را می نویسم

2 . هنوز از انبوه کارها برای تثبیت شرایط زندگی جدیدم در بیروت فارغ نشده ام که لبنان در آستانه ی جنگ داخلی قرار گرفته است ؛ حزب الله با پول و اسلحه ی ایران ، عملیات کودتا علیه دولت قانونی لبنان را آغاز کرده و رؤیای حکومت اسلامی در لبنان را در سر می پروراند تا ولیّ فقیه تازه ای در خاور میانه متولد شود به نام حسن نصرالله ... چند روزیست که خیابانها ، مؤسّسات ، فرودگاه و زندگی در آتش این رؤیا می سوزد اما این بار نه با هیزم اسراییل که با رمز یا اباعبدالله ...  

3 . فعلا ( مثل گذشته ) فرصتی برای نوشتن ندارم ؛ ما خوبیم و مراقب سلامتی مان هستیم

4 . مدّت هاست که حتی یک روز را بی رنج و درد سپری نکرده ام امّا نیرویی مرا هنوز زنده نگه داشته است ... حالا دیگر مطمئنّم که زندگی در سیّاره ی رنج ، بی عشق  ممکن نیست !

5 . راستی شمع بیشتر رنج می کشد یا پروانه ؟! 


 نوشته شده توسط محمد در جمعه 87/2/20 و ساعت 12:29 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >

بالا

بالا