نميدانم چرا احساس ميكنم كه شما هم يك آخوند هستيد و يا لااقل بوديد. البته از نوع «غير استانداردش». توفيق اين را داشتيد كه در زندان خاطر جمعي را شاد كنيد و الان هم دلتان براي آزادي و زيبايي لبنان و بلكه همه نقاط دنيا ميطپد. با اينكه خوشحالم اين اتفاق بزرگ رخ داد و يك بار فرصت، به وبلاگي از جنس ديگر داده شد تا حرفهايش را بگويد و منتخب شود، اما بايد اعتراف كنم كه من هميشه از اين دگرانديشان بدم ميآمد نه به خاطر اينكه دنبال دگرگوني و تغيير نظام و مخالفت با .... بودند و نه بهخاطر اينكه من خودم را از گروهي مقابل آنان بدانم، نه. بلكه از نوع حرف زدن و پنهانكاريهايشان وخيلي چيزهاي ديگر . البته خوشبختانه شما نقاب را كنار زدهايد و متكي به هيچ گونه ماسكي نيستيد، مثل خيلي از ماها كه خلوت و جلوتمان زمين تا آسمان با هم فرق دارد، مثل خيلي از ماها كه عاشق نانسي هستيم!! اما عكسهايش را دور از چشم دوستان نگاه ميكنيم !! و مثل خيلي از ماها كه به دنبال راهحلي براي حل اين مشكل بزرگ و اساسي هستيم كه خدايا چگونه ميتوان اين همه زيبايي را ناديده گرفت و از آنها بهرمند نبود و مثل خيلي از ما كه حسرت ديدن لبنان، ساحلش و گيسوهاي خيسش را بر دل داريم!! گفتم كه خوشبختانه شما نقاب را كنار زدهايد، اما .... هيچ عقل سليمي نميتواند منكر اين شود كه ايران در لبنان بيكار نشسته و فقط نظاره ميكند اما آيا بقيه دنيا هم فقط تماشاچياند؟ كاري با محسن خان و تئوريها و نظريهپردازيهايش ندارم، اما شما هم تنها يك خارجي ناظر هستيد و نميتوانيد ميليونها آدمي را كه مخالف دولت كنوني لبنان هستند، ناديده بگيريد و آنها را متهم به پياده كردن سياستهاي ايران و سوريه. يعني، سينيوره كه نماد آزادي است ، از جيبهاي كثيف اعراب سعودي و كثيفتر اسراييليها هيچ جيرهاي دريافت نميكند. باور كن برادر، كه از اين جور حرف زدن بيزارم. اصلا از هر چي سياست و سياسي كاري بدم ميآيد. من مثل شما توفيق اين را نداشتم كه شبهاي مهتابي زندان را ببينم ولي همين الان هم احساس ميكنم كه در زندان بسر ميبرم. اينها را گفتم كه گمان نكنيد يكي از همين برادران طلبه مقيم قم هستم و يا يك چيزي توي همين مايهها . نه خير من آزاد آزادم. اما از دگرانديشان هم خوشم نميآيد همچنانكه از منجمدان و خفتگان و كوردلان...