• وبلاگ : كلمه هاي بي قرار
  • يادداشت : فاطمه ، ديگر فاطمه نيست !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تهران.توت فرنگي! 
    سلام.خوبي؟ چقدر آشنا بود...فاطمه ديگر فاطمه نيست...خوب يه دفعه رفتي ...خوش به حالت...دنبال بورسم در بيروت.فكر مي كني ميشه؟ يه جايي سراغ داري كه بشه فرار كرد؟ فففففففرررررررااااااررررررر....

    سلام .

    حالتون چطوره؟

    ما خراب هم قبولت داريم داداش!!!

    سالهاست ، فاطمه ها ديگر فاطمه نيستند ، فاطمه ها از همان 22 بهمن 57 ، يا دقيق تر بگويم، 17 اسفند 57 كه شنيدند يا روسري ، يا توسري ‏، فاطمه نيستند....

    به طول سه كيلومتر پست گذاشتم اما كامنت دونيت خوردش...
    اول اينكه چه معني ميده كه شما انتخاب ميكنيد و جواب ميديد به كامنت ها؟ همين شما ها هستيد كه تبعيض را باب ميكنيد در جوامع ديگه...
    دوم اين كه اين علي همچيني ها هم كه ميگي گل نيست ها.. بيا ببرش مال خودت... ديگه نميتونم خوب نگهداري كنم از اين گلت... مال خودت...
    سوم اين كه فاطمه فاطمه است را خوندم ... خوندم و ... خوندم و ... خوندم....
    الان هم يك ربعي ميشه كه فيلم بابل را ديدم و يك چيزي توي مايه هاي شما پشت درهاي سينما كه سيگار و قاطي بوديد هستم و حسابي هم غم.. تنهايي... دلتنگي براي انسانيت و بشريت... درد... ناكامي... درد جاه طلبي.. و همه و همه داره آزارم ميده.. سر درد شدم و دارم ميگردم ببينم جز گريه چيزي ميتونه كمكم كنه؟ (خسته شدم از بس از دست گلتون گريه كردم.. هاهاهاها)
    بعد از ديدن اين فيلم خوندن عمو زنجير باف بدترم كرد... بيشتر سوختم...
    نميدونم تا حالا چند بار قفس جسم براتون تنگ اومده؟ امشب طلب رهايي دارم... شايد زير باران امشب طلبم براورده بشه....
    سلام.چرا من پست قبل را نديده بودم.
    سلام زيبا بود يا علي ع