وبلاگ :
كلمه هاي بي قرار
يادداشت :
فاطمه ، ديگر فاطمه نيست !
نظرات :
0
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
آيدا
به طول سه كيلومتر پست گذاشتم اما كامنت دونيت خوردش...
اول اينكه چه معني ميده كه شما انتخاب ميكنيد و جواب ميديد به كامنت ها؟ همين شما ها هستيد كه تبعيض را باب ميكنيد در جوامع ديگه...
دوم اين كه اين علي همچيني ها هم كه ميگي گل نيست ها.. بيا ببرش مال خودت... ديگه نميتونم خوب نگهداري كنم از اين گلت... مال خودت...
سوم اين كه فاطمه فاطمه است را خوندم ... خوندم و ... خوندم و ... خوندم....
الان هم يك ربعي ميشه كه فيلم بابل را ديدم و يك چيزي توي مايه هاي شما پشت درهاي سينما كه سيگار و قاطي بوديد هستم و حسابي هم غم.. تنهايي... دلتنگي براي انسانيت و بشريت... درد... ناكامي... درد جاه طلبي.. و همه و همه داره آزارم ميده.. سر درد شدم و دارم ميگردم ببينم جز گريه چيزي ميتونه كمكم كنه؟ (خسته شدم از بس از دست گلتون گريه كردم.. هاهاهاها)
بعد از ديدن اين فيلم خوندن عمو زنجير باف بدترم كرد... بيشتر سوختم...
نميدونم تا حالا چند بار قفس جسم براتون تنگ اومده؟ امشب طلب رهايي دارم... شايد زير باران امشب طلبم براورده بشه....