سلام عزيز شب و روزت بخير
نمي دونم برا اين آرزوهات چي بايد بگم .... بهر حال بازيه ديگه مثل تمام بازيهاي اين دنيا اما بااين تفاوت كه ...بگذريم
يه شعر از فاضل نظري خوندم كه ميخوام برات بگم من كه كلي زندگي كردم تو رو نمي دونم!؟:
نرگس آتش پرستي داشت شبنم مي فروخت
با همان چشمي كه مي زد زخم مرهم مي فروخت
زندگيچون برده داري پير در بازار عمر
داشت يوسف را به مشتي خاك عالم مي فروخت
زندگي اين تاجر طماع ناخن خشك پير
مرگ را همچون شراب ناب كم كم مي فروخت
در تمام سالهاي رفته بر ما، روزگار
شادماني مي خريد از ما و ماتم مي فروخت
من گلي پژمرده بودم در كنار غنچه ها
گلفروش اي كاش با آنها مرا هم مي فروخت
مواظب خودت باش و به اميد ديدار