سلام به محمد عزيز و عطيه جان
عطيه جان اينا كه نوشتي خوراكي بود كه سي سال با هاش تغذيه شديم .... همين چند وقت پيش در ايام دهه ي محرم به اين موضوع فكر مي كردم كه در زمان كودكي ام خانم هاي مسني را ميديدم كه ، حرمت محرم را با حمام نرفتن ، ناخن نگرفتن ، شانه نكردن موهاشون و رعايت نكردن بهداشت شخصي ؛ نگه مي داشتند !! و اگر كسي خلاف اين عمل مي كرد عاشق حسين نبود و از مسلماني اش كاسته مي شد و....
البته بعيد نيست كه وقتي خداي حسين را آن گونه كه تو گفتي بشناسيم خب در مورد حسين ديگه واضحه ...
دانش آموزانم معتقدند كه قصه ي شهادت حسين ، تنها قصه اي است كه در واگويه كردنش اين همه تنوع مي بيني و اين همه خلاقيت در نحوه ي بيانش وجود دارد !!!( به تعداد مداحان و واعظان )
عطيه ي عزيز
تا يادم مي آد حقيقت ها را به شكل احساسي و افراطي به خوردمون دادند و خودمون هم آدم هايي نبوديم كه با تحقيق چيزي را بپذيريم و اندك گروهي هم كه مثل دكتر شريعتي و دكتر سروش ، فهميدند و خواستند بفهمانند به تزلزل ديني متهم شدند ....( همين هفته ي گذشته در وبلاگ يكي از آقايون ديدم كه دكتر سروش را به جرم پاسخ به اين سوال :
چگونه ميتوان چيزي همچون «وحي» را در جهان مدرن و راز زدايي شدهي امروز، بامعنا ديد؟ مرتد از دين معرفي كرده بود )...
از اين كه مثل بره رام و مطيع باشيم و به اشتها و ميل و سليقه ي ديگران غذا بخوريم ، چي عايدمون ميشه ؟ نمي دونم
همانگونه خدا را بپرسيتم كه ديگران مي گويند تا آن جا حسين را بشناسيم كه ديگران مي خواهند و گامي فراتر برنداريم
حسين فقط در مسجد و پاي منبر ، حسين است از تكيه و مسجد و حسينه كه خارج شدي حسيني وجود ندارد ، علي فقط روز عيد غدير علي است و رنگ و بو دارد فرداي عيد غدير انگار هرگز علي وجود نداشته كه مرام و مسلكش وجود داشته باشد روز نيمه شعبان در پس آن چشم ها و لبان خندان ، قلب هاي نگراني را مي بينم كه دست هايشان رو به آسمان است و دل هايشان رو به زمين ، دلهره از جام وجودشون لبريز شده كه مبادا دعايشان بگيرد و همين فردا آقا ظهور كنند !!!
منم مثل محمد همواره به دنبال خدايي بودم كه ازش نترسم و فقط به خاطر خودش دوستش داشته باشم .
دعاي كميل را دوست دارم به خصوص آن جايي كه ميگه : الهي و سيدي و مولاي و ربي ؛ صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك و هبني صبرت علي حر نارك فكيف اصبر عن النظر الي كرامتك ( آتش دوزخت را تحمل مي كنم اما طاقت دوري ات را ندارم ) .
براي حسين اشكي نريختم كه دلش به رحم بياد و تا تنور داغه نون را بچسبونم و معامله ي خوبي پا بگيره و خرسند از مجلس عزا بيام بيرون و همان جا پاداشم را گرفته باشم !!!
عطيه جان اينا دغدغه هاي منه ... وقتي كسي را مي بينم كه حرف دل منو با شيواترين واژه ها بيان مي كنه حس مي كنم كه چقدر بهش نزديكم و دوستش دارم ...
ببخشيد خيلي طولاني شد...
در پناه خداي كميل باشي