از پشت ميله هاي قفس امروز
با مرغكي به گفت و شنو بودم
من يك غزل به زمزمه مي خواندم
او يك غزل به چهچهه سر مي داد
در اوج همدلي و هم آهنگي
او گوشه اي زپرده ي غم ميخواند
من پرده اي ز گوشه ي دلتنگي
دلم براتون خيلي تنگ شده!
درود بر محمد
هست آن نيست كه هر لحظه كنارت باشد
هست آن است كه هر لحظه به يادت باشد
ما هميشه به يادت هستيم و برايت دعا مي كنيم
امين و خواهر و برادرش 18/12/86
ربنا افرغ علينا صبرا...
برادرم...
همه آنهايي كه خواستار بيداري بودند و هستند دلتنگ بهشتند عزيز. دلتنگترين روزهاييم... بيصبري را مجالي نيست... بايد صبر کرد و صبوري... که شايد پاسخ همهمان در پايان اين صبوري باشد... بهشت آنجا منتظر ما خواهد بود.
شکر و شکايت... شکايت و شکر... وصل همند... انتهاي افق هر کدام در ديگريست بي شکايت شکري نيست... و بي شکر شکايتي نيست...
روزي خواهد آمد که همه ... در جمعي که رنگي از يگانگي دارد خواهيم نشست و از اين روزها ياد خواهيم کرد.. هرچند تلخ لبخندي خواهيم داشت اما در هواي خدا خواهيم خنديد... و لبخندهاي خدا همه مان را همراهي خواهد کرد.