آقاجان فاطميه دوم-جمعه17/3/87منزل فيض بخش اعظم يادت نره يازهرا
وهيچ دست لطيفي
اشكان سرازير جاودانگي را پاك نمي كند.
سلام عزيزم.هم بهت غبطه مي خورم.هم مي ترسم.اما دل ام برات تنگه.به اندازه ي تمام باقي مونده ي عمرم.
من بنده ي آن دمم كه ساقي گويد
يك جام دگر بگير ومن نتوانم.
يادم رفت بگم به قول كيومرث منشي زاده خدا بزرگتر از آنست كه عادل باشد.
بايد شاد زيستن رو ياد بگيريم.
شمع و پروانه هر دو لذت مي برن و فكر ميكنم به من و شما هم ربطي نداره كي بيشتر رنج مي بره .
تعالا نعش اگمل ايام...
خداييش وقتي راغب اونجا تو خيابون كنسرت مي ده نشستي به شمع و پروانه فكر مي كني؟؟!
ديگر قصه ي شمع و پروانه كهنه شده است!!
به مسايل عيني فرد و جامعه در ايران بايد توجه كرد.
شک دارم به ظالم نبودن خدا. شک دارم به عطيه بودن رنج. شک دارم به روشن بودن شمع. شک دارم به بالهاي رنگي پروانه. اما شک ندارم که باران نمي تواند پاک کند غبار غريب غروبهاي بهار و بوسه را از شيشههاي پنجره زيرا که شيشه شکسته است.
کدام شيشه؟ کدام پنجره؟ کدام عدل؟ کدام خدا؟ کدام شکر؟ بايد خنديد ... بايد گريست براي نبودنهايي که سالها در قالب کلمه آموختيم و دروغي بيش نبود.