ببخشید که دیر به دیر مینویسم ... اینجا جای دل نوشته های منه و طبیعیه که تا حسّش نباشه نمیتونم بنویسم اما شرمنده ی دوستام میشم که میان و سر میزنن...و البته چاره ای نیست !
گاهی حرفای نگفته اونقدر تلنبار میشن که رمقی واسه انتخاب و نوشتنشون نمیمونه...گاهی هم ترجیح میدم وبگردی کنم و یاد بگیرم به جای حرف زدن...بهونه ها واسه ننوشتن کم نیست که !
راستی کشفیّات منو تو وبگردی ببینید خوبه : ماجرای وصیت دکتر شریعتی به استاد محمد رضا حکیمی رو تو چند پست اخیر وبلاگ برادر زاده ی استاد حکیمی دنبال کنید ، از اعلیحضرت حاج آقا هم خیلی خوشم اومد ، دلتنگیهای حمید داود آبادی هم منو حسابی به هم ریخت ( بماند که منم همیشه اشکم دم مشکمه ! ) ، اگر هم خواستید رقیبی واسه نانسی پیدا کنید آثار الیسا رو گوش کنید ، آدم خیال می کنه خدای نکرده از نانسی قشنگتر و حتی پخته تر میخونه ! آخرش هم یادداشت های سید ابراهیم نبوی رو تو وبلاگش بخونین تا با خنده از پای مانیتور بلند شید...مخلصناکیم...تا بعد
*** ( لحظاتی پیش پست شراره رو خوندم...حادثه ای که برای پدرش اتفاق افتاده سخت نگران و مضطربش کرده...برای شفای پدر و آرامش شراره دعا کنیم..یا من اسمه دوا و ذکره شفا...ارحم من راس ماله الرجا و سلاحه البکا )
نوشته شده توسط محمد در سه شنبه 85/12/8 و ساعت 9:12 عصر |
نظرات دیگران()