سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جمعه 103 آذر 2: امروز

 یکم . راستش از منتخب شدنم تعجّب کردم...به هر حال از داوران محترم پارسی بلاگ که این وبلاگ را انتخاب کردند صمیمانه ممنونم هرچند نمی دانند که اگر دلایل این انتخاب را ( حداقل به خودم ) بگویند چقدر خوشحالم می کنند ! می مانند آنهایی که پیام گذاشته اند و تبریک گفته اند و یا بازدید کرده اند ؛ شرمنده ی لطف شان هستم و در اولین فرصت به یکایک شان سر می زنم تا هم تشکر کنم و هم از دوستان جدیدم چیزهای جدیدی یاد بگیرم.

 دوم . 8 مارس را به همسر نازنینم ، مادر مهربانم ، خواهر های گلم و همه ی دوست دخترهایم ( البته نه با ترجمه ی ایرانی اش ) تبریک می گویم و آرزو می کنم روزهایی را که بتوانند آزادی ، برابری ، ایمان و زیبایی را زندگی کنند ... امروز خواندم که بسیاری از بازداشت شدگان تجمع فعالان حقوق زن آزاد شده اند اما هنوز دوست خوبم « ژیلا بنی یعقوب » و چند نفر دیگر در انفرادی اند... شجاعت ، شعور عمیق و خستگی ناپذیری ژیلا بین دوستان روزنامه نگار، مثال زدنی است...دریغا ، مبتلا به جماعتی هستیم که به تعبیر مولا علی  : عالمها ملجم و جاهلها مکرم ( دانایان شان را به زیر می کشند و لجام می زنند و نادانان شان را تکریم کرده بر صدر می نشانند ) . وقتی برای هجرت به لبنان از ژیلا خداحافظی کردم آخرین کتابش را به من هدیه کرد و بر صفحه ی نخستش نوشت «...به امید روزهای بهتر » ؛ از آن روز 3 سال گذشته و هنوز با حسرت ، روزهای بهتر را انتظار می کشیم ... روز و روزگار چقدر دیر می گذرد دوست من ، نه؟!

 و سوم .« رسول ملاقلی پور » در حال ساخت مستند « عصر روز دهم » و چند روز مانده به سفر کربلا ( برای تکمیل کار ) درگذشت ! شاید عجله داشت تا از قافله ی روز دهم جا نماند...و من تا خبرش را شنیدم بیت های « علی معلم » را زمزمه کردم که :

  هلا نسیم تند سیر اگر به گشت می روی / هلا بلند آفتاب اگر به دشت میروی / امیر گردبادها اگر سوار می شوی / سفیر ذوق و یادها اگر به کار می شوی / برای دشتها بگو چکامه ی تر مرا / به گوش بوته ها بخوان غم برادر مرا / به گوش قمریان بگو برای سارها بخوان / بگو و بارها بگو بخوان و بارها بخوان :/ نه هیچ گردم از قفا نه هیچ در برابرم / در این سفر پگاه تر سوار شد برادرم ...


 نوشته شده توسط محمد در پنج شنبه 85/12/17 و ساعت 11:20 صبح | نظرات دیگران()

بالا

بالا