به نوشته ی روزنامه ی النّهار ، دیروز « اسامه بن لادن » 50 ساله شد و « طالبان » ضمن عرض تبریک ، برای طولانی شدن عمر وی دعا کرد... بنیادگرایی اسلامی و نفوذ قابل توجه آنها در کشورهای اسلامی و موفقیت آنها در ارائه ی چهره ای فاشیستی از اسلام ، راه روشنفکران دینی در جهان را بسیار دشوار کرده و تلاش شبانه روزی برای دفاع از قرائت رحمانی از اسلام را می طلبد...بن لادن ( افغانستان ) 50 سال دارد ؛ مصباح یزدی ( ایران ) 72 سال دارد و ایمن الظواهری (پاکستان ) تقریبا هم سن و سال مدل ایرانی خویش است و ابو مصعب الزرقاوی (اردن) هم قبل از 40 سالگی در عراق کشته شد اما در میان همه ی اینها تنها مصباح است که توانسته نظریه ی خود را به قدرت برساند و دولت مطلوبش را بر کشور حاکم کند به همین دلیل کار روشنفکران ایرانی از همه ی همفکران شان در سراسر جهان سخت تر است...رویارویی ما با آنها رویارویی مرگ و زندگی است...بستگی دارد کدامیک در این رویارویی زودتر به شهادت برسیم !! ...بیچاره خداوندی که هم ما و هم آنها آرزوی لقائش را داریم !
***شب اربعین امام عشق ، دلم به شدّت هوای کربلا کرده بود...می گویند دو سوی یک خیابان کوتاه که نامش را « بین الحرمین » گذاشته اند ، بر مزار دو برادر ، دو گنبد طلایی ساخته اند...اگر روزی قسمتم شود که آنجا را ببینم با آن دو برادر حرفها خواهم داشت...اگر بغض های کهنه بگذارند آنقدر در آغوش شان درد دل خواهم کرد تا باور کنند که ما نیز تشنه ایم..و مانند کودکان شان یتیمیم و مثل خواهرشان اسیر و آواره ...
می گویند ظهر عاشورا هنگامی که یاران حسین بن علی در میانه ی نبرد به نماز ایستادند یزیدیان بر امام عشق، خرده می گرفتند که : « نماز تو را خداوند نخواهد پذیرفت ! » و خود به امامت « عمر سعد » نماز گذاردند...
...آری اگر بغض های کهنه بگذارند با شما حرفها خواهم داشت...ای امام عشق...برخیز و در این آفتاب سوزان بیابان طف ، نماز بگذار که از امامت عمر سعدها سخت خسته ایم و دلمان هوای قنوت تو را کرده است ! ...
ای برادر باوفا که مهتاب بنی هاشمت خوانده اند...برخیز که مشک ها ی مان هنوز خالیست و فرات، جز با دست های تو آزاد نمی شود !
و تو ای خواهر که محجّبات حرم خلیفه ی مسلمین ، بر پریشانی موهایت خندیده اند و تو امّا بغض آن خنده ها را نگهداشتی تا آن روز که به مدینه بازگشتی و همه را یکباره بر مزار رسول الله گریستی...برخیز و بار دیگر با پیامبر سخن بگو ...این بار اما از زخم زبان ها و سنگ ها و نیزه هایی بگو که به نام شما و به رسم دفاع از شما بر جان و تن دوستان شما می رود ..برخیز دختر فاطمه که از آن روز و از آن سال تشنه تر ، تنهاتر ، غریب تر و مظلوم تریم ...!
السّلام علی من جعل الله الشفاء فی تربته...السّلام علی من الاجابة تحت قبّته...
نوشته شده توسط محمد در یکشنبه 85/12/20 و ساعت 7:15 عصر |
نظرات دیگران()