*با بارون شدید امروز یه کم حالم بهتر شد ...آخرین باری که رفته بودم « دوکوهه » ، مصطفی رحیمی می گفت : وقتی بارون میومد بچه ها می رفتند زیر بارون ، کنار حوض حسینیه ی حاج همت تا دعا کنن اونقدر که خیس خیس بشن... معروف بود که دعا زیر بارون مستجابه...من امروزم خیس خیس شدم « یا رجاء من لا رجاء له »
** در نبرد بین روزهای سخت با آدم های سخت ، این انسان های سخت هستند که میمانند نه روزهای سخت...( اما شاید اگر عمو ، زنجیر باف نبود و زنجیر منو نمی بافت حال و روزمون بهتر از این بود...شاید حالا ، وقتی که بابا می رسید به جای داروهای کمیاب وبا و عبا با اون قیمت های کمر شکنش ، همون نخود کشمش قدیمو با خودش آورده بود با صدای چی ؟ کفتر و مرغ عشق نه بع بع گوسفند ! )
***به کامنت های علی و قاصدک برای پست قبلی جواب دادم...دارم تمرین می کنم آدم خوبی بشم و به کامنت ها جواب بدم
**** روح دکتر علی شریعتی شاد... یادداشت سید ابراهیم نبوی رو بخونین تا شما هم باور کنین که « فاطمه دیگر فاطمه نیست » !
***** قول میدم دیگه وقتی خیلی خرابم چیزی ننویسم...یکی داره از آسمون میخونه انگار : « مستیم درد منو دیگه دوا نمی کنه...»
نوشته شده توسط محمد در دوشنبه 86/2/10 و ساعت 6:30 عصر |
نظرات دیگران()