آیدا در پست اخیرش موضوع بسیار مهمی را به بحث گذاشته که مایلم آنچه می فهمم را در پاسخ به مسئله ی او بنویسم و البته باب گفت و گو را همچنان باز بگذارم تا چیزهای بیشتری یاد بگیرم:
1.داده های آدمها یکسان نیست اما عادلانه است ! باید عینک ها و ترازوهای مان را عوض کنیم...وقتی یک سرمایه دار بزرگ ، ورشکسته می شود و همه ی احترام ها و عظمت های کلیشه ای و مصنوعی ، همراه با سرمایه ی از دست رفته اش تباه می شود می فهمیم که ترازوها و عینک های ما برای تشخیص « بزرگی و پیشرفت » هم مصنوعی است...آن کس که زباله های شهر را جمع آوری می کند اگر به وظیفه اش درست عمل کند و امین ، صادق و مهربان باشد همان قدر پیشرفت کرده است که یک پزشک یا یک رییس جمهور شریف و اخلاقی !
پس ملاک و معیار عدالت ، داشتن استعداد برابر برای رسیدن به کمال اخلاقی است و همه ، این استعداد را دارند زیرا اخلاق فطری است نه اکتسابی و بیش از آن که نیاز به « یاد سپاری » داشته باشد محتاج « یادآوری » و تمرین است ( مثلا کیست که نداند امانتداری و مهربانی و عدل خوب است و خیانت و خشونت و ظلم بد است؟) خلاصه هر کس در هر بستر و شرایطی باید بهترین و اخلاقی ترین کار ممکن را بکند واندازه ی موفقیت او در این امر ،میزان پیشرفت او را مشخص می کند.
2.سرنوشت ما ترکیبی از جبر و اختیار است به این صورت که مجبور به تولّد و رشد در یک خانواده ، یک منطقه و یک دین هستیم اما در همین بستر جبری ، برای پرورش اخلاق و استعدادهای مان مختاریم به شرط این که هرگز آرزو نکنیم که کاش جای دیگری بودیم زیرا آن کس که ما حسرتش را می خوریم نیز رنج هایی دارد که در خلوتش آرزو می کند کاش جای ما بود...در سخنی منسوب به پیامبر آمده است که : العبد یدبّر والله یقدّر ( بنده تدبیر می کند و خدا تقدیر ) و در میان « آزادی تدبیر » و « جبر تقدیر » است که قصه ی زندگی نوشته می شود.مهم این است : آن صفحاتی که نوشتن اش را به ما سپرده اند را هنرمندانه بنویسیم.
3.آنها که از استعدادهای شان خوب استفاده می کنند دستاوردهایی دارند که بقیه محتاج آن دستاوردها هستند...تردیدی نیست که این دستاوردها هم نعمتی از نعمت های خداست که شکرانه ی آن کمک به دیگرانیست که آن ها را ندارند(اعم از کسانی که استعدادهای خود را تلف کرده اند یا آنها که زمینه ی استعدادشان فرق می کند و در راه دیگری رشد کرده اند اما به دستاوردهای ما محتاجند همانطور که ما به انها محتاجیم) اما وظیفه ی ما در کمک به دیگران تا آن جاست که استعدادمان را تلف نکنیم...به عبارت دیگر باید ایثار کنیم اما نه از استعدادمان بلکه از دستاوردمان ؛ جمع میان این 2 اگرچه سخت است اما وظیفه ی ماست...باید میان پرورش روز افزون استعداد های مان و کمک به دیگران یکجوری جمع کرد و این جمع ، نسخه ی واحدی برای همه ندارد بلکه هرکس با توجه به شرایط خویش می تواند مدلی از جمع بین این 2 وظیفه را تعریف کند و به آن عمل کند.
4. خوبی و بدی یک حرف یا از مقدماتش معلوم است یا از نتایجش؛ حتی اگر از مقدمات یک حرف درستی یا نادرستی اش را نفهمیم از نتایجش می توانیم بفهمیم.هر آدمی می تواند در میان انبوه صداهای پیرامونش ( از یکی از این 2راه ) بهترین حرف را تشخیص دهد ( یستمعون القول و یتبعون احسنه ).
5. ...در پایان باید به علی و آیدا به خاطر جدّی گرفتن « مسئله های هویت بخش زندگی » وبه اسپایدر مرد به خاطر بهترین کامنتش به پست آیدا ( و فهم قشنگ اش از هستی و زندگی ) تبریک بگویم.
...و حکایت همچنان باقیست.
نوشته شده توسط محمد در دوشنبه 85/10/25 و ساعت 3:51 عصر |
نظرات دیگران()