سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چهارشنبه 103 آذر 7: امروز

1...حدّاقل پست های اخیر علی مهتدی و حاجی واشنگتن و حرف های محسن رضایی رو بخونید تا باور کنید دولت ایران به بن بست رسیده و خطر جدّیست !

2.بعد از گذشت 50 روز از تحصّن بی نتیجه ی هواداران حزب الله برای سرنگونی دولت لبنان ( و منتخب اکثریت پارلمان ) و تشکیل دولتی همسو با سیاست های ایران و سوریه ، تصمیم گرفتند از سه شنبه با گسترش راهپیمایی ها و بستن راههای اصلی فرودگاه ، بندر ، دانشگاه ها و مدارس ، رگهای حیاتی کشور رو قطع کنند ؛ البته دولت هم اعلام کرده که امنیت راهپیمایی ها و روش های مسالمت آمیز و دموکراتیک رو تأمین می کنه اما اجازه نمیده به راهها و مراکز دولتی و مدنی تعرّض بشه ...شرایط ، چندان قابل پیش بینی نیست اما باز صورت غمگین « عروس خسته ی خاورمیانه » این روزها دیدنیست...

3.تازه با خبر شدم « استاد هادی معرفت » درگذشت ؛ دانشمندی بزرگ و متواضع که مدیونش هستم به خاطر پاسخ های عمیقش به پرسش های روزگار حیرانیم...میدونم که جاش خالی میمونه تا همیشه... روحش شاد.

4.امتحانام تموم شده...باید پایان نامه رو آماده کنم ؛ از فیش هایی که جمع کردم میتونم حدس بزنم که کار خوب و تازه ای در میاد و جلسه ی دفاع ، جنجال برانگیز میشه ، موضوع تز ، مرتبط با دغدغه های خودمه : یعنی ارائه ی یک پارادایم برای اصلاح و تحول معرفت دینی بر اساس مبانی فلسفی و فقهی امام موسی صدر ( رهبر روشنفکر شیعیان لبنان در دهه ی 60 و 70 میلادی) .

5.روزهایی به شدت سرد و بارونی گذشت...تا امروز غروب که با دوستان رفتیم « صیدا » - شهری در 35 کیلومتری جنوب بیروت - و تماشای موج های آشفته وبلند دریا و رقص سرد گیسوهای خیس !...دوستانی که وجه مشترکمون ، دلشوره های غریب ( و شاید ناشناخته ) بود...شب ، تو راه برگشت ، همه ساکت بودیم و حرفامونو سپرده بودیم به سیاوش تا بخونه : « من به یاد عطر بارون زده ی گلای پونه / می کشیدم پای خستمو تو جاده / به هوای بوی خونه...» احساس کردم حتی صدای او هم از همیشه نگران تر بود...تو اون لحظات به همدیگه نگاه نمی کردیم شاید برای اینکه بغض اشک ، تو چشمامون نمونه...

...روزهای خوبی نیست ! 


 نوشته شده توسط محمد در دوشنبه 85/11/2 و ساعت 3:12 صبح | نظرات دیگران()

بالا

بالا