• وبلاگ : كلمه هاي بي قرار
  • يادداشت : امّن يجيب !
  • نظرات : 4 خصوصي ، 22 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    به خدا اگه براي اين غم سامان نكني مي زند به سرم كه از خير همه دردهايم بگذرم و بيام ببينم چه خبره توي اون دل وامانده...

    خوب باش برادرم ...بوي مرگ را هم با يك بوي ناب ديگه مي شه عوض كرد...قوي باشيم ...مگه نه داداشي ام؟

    ميگن ماه پشت ابر نمي مونه!

    پس كو؟!

    به خاطر اين همه غم دلم گرفت ... خيلي.. خداي ابراهيم ايران مدتهاس بيابان رو به گلستان ترجيح داده ...
    + عطيه 

    هوا بس ناجوانمردانه سرد است / آي ..... دمت گرم و سرت خوش باد / سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي ......

    سلام

    لطف كردي سايه اي بر آفتاب افكندي ممنون از لطفتان با همه نااميدي مرا اميدوار كردي ومتشكرم

    بااحترام بسيار

    سلام.خوبي؟اينا چي ميگن؟من نيلوي خودمو ميخوام

    گاه در خواب

    نقشه قتل خودم را مي كِشم و

    تمام خوابهايت را مي كُشم.

    + عطيه 

    چقدر دلم براي نوشته هاي نويسنده ي اين خانه تنگ شده است .

    حيف كه از ترس حرامي ها و مستي محتسب هاي شراب خورده ‏، بايد قلم را محكم در دست گرفت و جز وقت لازم ، از جيب در نياوريم كه نكند يك وقت قلم مان را بشكنند .

    + آيدا 

    خود كشي برفها....

    مست از خودكشي برفها در شرابخانه ي بيروتم...

    خوش باشيد.

    بي خيال ابراهيم و نمرود !

    محمد جان ! كمي اوضاع از آتشين بودن گذشته ... با سوختگي و پسوختگي چه بايد كرد ؟

    + حسن 

    به نام آن راز هيبت انگيز

    محمد عزيز قلمرو سعدي به شما و صنف شما تعلق دارد!!

    هميشه جناب عالي را مانند هميشه شاد ببينيم.

    التماس دعا

    حسن

    86/10/9

    اين قلم چه آشناست
    + حسن 

    سلام محمد ...

    مجددا عيد غدير را به شما و خانواده ي محترمت تبريك مي گويم و از پذيرايي ديشب تان سپاسگزارم.

    امروز روز عيد به فتوبلاگ جناب محمد منتظري رفتم. تصويرهاي واقعي طبيعي و چشم و جان نوازش را مشاهده كردم و خرسند شدم. خرسندتر از آن برايم آن بود كه دل نوشته هاي بيروت شما را يافتم و به دقت مطالعه كردم.

    اميدوارم هيچ گاه قلم را زمين نگذاريد كه يك نويسنده قلمش را زمين نمي گذارد. هر چند روزگار چند وقتي قلم را مي گيرد و هر چند تو در اين راه رنج فراوان كشيده يي . اين تفال شما به سعدي ما است كه تا رنج تحمل نكني گنج نبيني - تا شب نرود صبح پديدار نباشد

    آهنگ دراز شب و رنجوري مشتاق - با آن نتوان گفت كه بيدار نباشد.

    براي شما بيدارگر آرزوي سلامتي و موفقيت روزافزون دارم.

    قلمرو سعدي

    86/10/8

    سلام برشما

    اگه قابل دونستيد سر بزنيد به ما

    بااحترام بي شمار

    سحر قلمتان افسون ميكند آدمي را

    + هدا 
    قاصدک ! هان ، چه خبر آوردي ؟
    از کجا وز که خبر آوردي ؟
    خوش خبر باشي ، اما ،‌اما
    گرد بام و در من
    بي ثمر مي گردي
    انتظار خبري نيست مرا
    نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
    برو آنجا که بود چشمي و گوشي با کس
    برو آنجا که تو را منتظرند
    قاصدک
    در دل من همه کورند و کرند
    دست بردار ازين در وطن خويش غريب
    قاصد تجربه هاي همه تلخ
    با دلم مي گويد
    که دروغي تو ، دروغ
    که فريبي تو. ، فريب
    قاصدک 1 هان ، ولي ... آخر ... اي واي
    راستي ايا رفتي با باد ؟
    با توام ، اي! کجا رفتي ؟ اي
    راستي ايا جايي خبري هست هنوز ؟
    مانده خکستر گرمي ، جايي ؟
    در اجاقي طمع شعله نمي بندم خردک شرري هست هنوز ؟
    قاصدک
    ابرهاي همه عالم شب و روز
    در دلم مي گريند

    هيچ مي داني چرا چون موج

    در گريز از خويشتن پيوسته مي كاهم؟

    -زانكه بر اين پرده ي تاريك

    اين خاموش نزديك

    آنچه مي خواهم نمي بينم

    آنچه مي بينم نمي خواهم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

       1   2      >