از پست قبلی یک هفته گذشته...راستش سرم آنقدرها هم شلوغ نبود امّا رمقی برای نوشتن نداشتم ...این روزها سخت احساس آوارگی می کنم ؛ در دو راهی دشواری قرار گرفته ام که اگر نبود نگاه « او » که پناه بی پناهی ها و قرار بیقراری های منست کم می آوردم...نمی دانم زمستان سرد این روزها چرا اینقدر دیر می گذرد...
بگذریم...حالا که علی عکس های « نبطیّه » را گذاشته ، من هم از همان روز می گویم :
با خبرنگار دویچه وله آلمان و خبرنگار آسوشیتدپرس رفته بودیم نبطیّه ( جنوب لبنان ) برای شرکت در مراسم سنّتی و یکصد ساله ی عزاداری و تعزیه ی روز عاشورا...خبرنگاران رویترز و فرنس پرس و کلی خبرنگار دیگر را هم آنجا دیدیم...صدها شیعه با قمه زدن و سر و صورت خونین جلوی دوربین رژه می رفتند و من چقدر خجالت کشیدم... البته من از بیرون تماشا می کردم و نتوانستم از داخل حسینیه شاهد آن صحنه ها باشم چون همان اول با تیپا بیرونم کردند و سه نفر هم دم در ایستادند که « اگر پایت را داخل بگذاری کتکت می زنیم و ...»
داستان این بود که : همان اوّل مراسم ، پدری را دیدم که کودکش را به زور مجبور به قمه زدن میکرد و کودک نمی خواست...ترسیده بود و گریه می کرد... جلو رفتم و با احترام گفتم : چرا مجبورش می کنی؟ گناه دارد ؛ بماند که ممکن است این بچه با این ترس و زور ، خاطره ی بدی از امام حسین و عاشورا در ذهنش بماند ...
او همچنان که دست بچه را سخت گرفته بود که فرار نکند گفت: به تو ربطی ندارد...دومی هم گفت: کی تو را راه داده... سومی هم گفت: گمشو بیرون و چهارمی...خلاصه نزدیک بود امت اسلام بسیج شوند برای مبارزه با استکبار جهانی...که با دست سنگین یکی از بزرگان مجلس به بیرون راهنمایی شدم !
تا آخر مراسم چند کودک دیگر نیز به این سرنوشت دچار شدند...وقتی روحانی مراسم شان رسید جلو رفتم و با ادبیات طلبگی با او صحبت کردم ؛ اما پاسخ داد: حق با آن پدر است چون با این کار از کودکی ، بچه را به خون ریختن برای امام حسین عادت میدهد... هیچ نگفتم و خداحافظی کردم.
ساعتی بعد همان پدر با خنده ای پیروز مندانه ، کودکش را ( در حالیکه از سر و صورتش خون می ریخت و وحشت زده گریه می کرد ) از حسینیه بیرون می آورد...
در راه بازگشت به علی گفتم : من با آنها خیلی با احترام حرف زدم ولی آنها خیلی بی ادب بودند ؛ علی با تمسخر ، عاقل اندر سفیه ، نگاهم کرد که: ادب؟!... خبرنگار آسوشیتدپرس هم گفت: می توان از این آدمها به خاطر جنایت در حق کودکان به دادگاه شکایت کرد ؛ من و علی با تمسخر ، عاقل اندر سفیه ، نگاهش کردیم که: دادگاه؟!...وخبرنگار رویترز به همکارش گفت اینها « بربر » اند !
نا امیدانه دلم برای همه سوخت...برای آنها که با این رفتارهای ضد عقلانی و غیر انسانی در توهّم ثواب خواهند مرد...برای خودمان که سرانجام زیر شکنجه ی تعصب و جهل و در حسرت اصلاح و تغییر ، جان خواهیم باخت... و برای امام حسین که تا ابد مظلوم خواهد ماند !
نوشته شده توسط محمد در دوشنبه 85/11/16 و ساعت 2:0 عصر |
نظرات دیگران()