روزگار ، بدون نادر ابراهیمی حتما یه چیزی کم داره و این رازیه که مرگش رو برام تحمل پذیر می کنه ... به گمانم زندگی وقتی ارزشمنده که با تموم شدنش چیزی از این دنیا کم بشه
نادر می نویسه ( دوست ندارم بگم نوشته بود ؛ «ماضی بعید» در شأن نادر نیست که هوالحی الذی لا یموت ! ): برای رسیدن به اوج از من بال و پر جادو مخواه ؛ هیچ چیز همچون «اراده به پرواز» پریدن را آسان نمی کند. نه کیمیاگری وجود دارد نه پری قصه هایی و نه ساحر پیری و نه درویشی که راه رسیدن به سرزمین خوشبختی را به تو نشان دهد ...
ولی من همیشه نادر رو یک کیمیاگر میدونم درست مثل پائولو کوئلیو و الهی قمشه ای ... پیامبرانی که صاحب کتابند ... کتاب هایی که به محض خوندن و شنیدن شون از قبول «سلطه ی بی رحمانه ی زمان» سزباز می زنی و امید و ایمان و سادگی و زیبایی و تازگی رو زندگی می کنی : مشکل ما این نیست که برای شیرین کردن زندگی معجزه نمی کنیم ؛ مشکل ما این است که همان قدر که ویران می کنیم نمی سازیم ... مشکل ما این است که از همه ی رویاهای خوش آغاز دور می شویم و این دور شدن به معنای قبول سلطه ی بی رحمانه ی زمان است ...
نادر دیشب 72 ساله شد و همیشه 72 ساله میمونه ! نمی دونم سفرش به «شهری که دوست می داشت» رو به همه ی هلیاهای زمین ، به فرزانه اش و همه ی اونا که به این پیامبر و کتاباش ایمان آورده بودن تبریک بگم یا تسلیت ؟! ...قبل از وداع ، سرش رو بر میگردونه و میگه :
... عیب ندارد حوصله داشته باش ! قیمت عشق همیشه بیش از تحمّل آدمیزاد بوده است ... سخت است که زندگی را به یک عاشقانه ی آرام تبدیل کنی ؛ باید ! اما سخت است ، میدانم ...
راستی امشب سوّم جمادی الثانیه ... میزبانی بانوی بهشت گوارایش باد
-------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
2 روزه که پروژه ی تحقیقی که تقریبا 50 روز وقتمو گرفت رو تحویل دادم ... اصلا حوصله شو نداشتم ولی مجبور بودم واسه غم نان . تا قرارداد بعدی چند روزی وقته که به میل های عقب افتاده جواب بدم ، به وبلاگ بچه ها سر بزنم که دلم تنگ شده واسه همشون ... وبلاگ رسمی ام رو هم راه اندازی کردم و خیلی دوسش دارم
نوشته شده توسط محمد در جمعه 87/3/17 و ساعت 7:43 عصر |
نظرات دیگران()