سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جمعه 103 آذر 2: امروز
عزیز من!
چندی پیش برایت نوشتم که چه خوب است جای کوچکی برای”انتخاب گریستن“باز کنیم!جایی همیشگی،از امروز تا آخرین روز.
و شنیدم که میگفتی-با لبخند-که”در چنین روزگاری اگر کاری باشد که آن را خیلی خوب و ماهرانه بدانیم،همان خوب گریستن است و بس“.
بله،قبول.اما مقصود من،البته،نه گریستن زیر فشارهای جاری،بل”اراده به گریستن“بود؛و میان این دو تفاوتی‌ست.
من با این سخن منظوم موافقم که میگوید:
کلامی که نتوانی‌ا‌ش گفت راست
به غیظ فروخورده تبدیل کن!
اما موافق نیستم که همه چیز را چون نمیتوانی بگویی،آنقدر به غیظ فروخورده تبدیل کنی که یک روز،با گلودردی خوفناک از پا درآیی-بی‌تأثیری بر زمان و زمانه‌ی خود.
همه حرفهای نازدنی را به غیظ تبدیل مکن،همچنان که به بغض.بعض حرفهایت را به اشک مبدل کن!روشن است که چه میگویم؟گریستن به جای گریستن،نه.گریستن به جای حرفی که نمیتوانی به تمامی‌اش بزنی،و در کمال ممکن.
اشک خدای من،اشک...
بدون احساس کمترین خجالت،به پهنای صورت گریستن را دوست میدارم؛اما نه به خاطر این یا آن مسأله حقیر،نه به خاطر دنائت یک دوست،نه به خاطر معشوق گریز پای پر ادا،و آن که ناگهان تنهایمان گذاشت و رفت،و آن که اینک در خاک خفته است و یادش به‌خیر،و نه به خاطر خبث طینت آنها که گره‌های کور روح صغیرشان را تنها با دندان شکنجه دادن دیگران میخواهند باز کنند...
گریستن به خاطر دردهایی که نمیشناسیشان،و درمانهای دروغین.
به خاطر رنجهای عظیم آن کس که هرگز او را ندیده‌ای و نخواهی دید.
به خاطر بچه‌های سراسر دنیا-که ما چنین جهانی را به ایشان تحویل میدهیم و میگذریم...
عزیز من!
اینک سخنی از سهراب به خاطرم می‌آید،در باب گریستن،که شاید نقطه‌ی پایانی بر این نامه نیز به حساب آید:
”بی‌اشک،چشمان تو ناتمام است
و نمناکی جنگل نارساست“...
انسان بدون گریه،سنگ میشود.
از کتاب چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم(نادر ابراهیمی)

 نوشته شده توسط محمد در شنبه 87/4/29 و ساعت 7:44 عصر | نظرات دیگران()

1 . امروز رو ظاهرا باید تبریک بگم ؛ تولّد مردی رو که قصه ی عدالتش  به «یکی بود یکی نبود» های کودکانه بیشتر میاد تا به کار حاکمان و فقیهان و سفیهان !

2. امروز در تبادل اسیران و جنازه ها بین حزب الله و اسراییل ، اسیر لبنانی سمیر قنطار بعد از 30 سال اسارت از زندان اسراییل آزاد میشه به همراه 5 اسیر دیگه که در جنگ تابستان 2006 اسیر شدند ؛ سمیر قنطار به جرم ترور و قتل یک نظامی اسراییلی و دختر 4 ساله اش به حبس ابد محکوم شده بود ؛ در دوران زندان به طور مرتّب، بیانیّه علیه اسراییل و در تشویق مقاومت می نوشت و از طریق پست به خانواده و دوستانش می رسید و به همراه آخرین عکسهاش در مطبوعات لبنان و فلسطین منتشر می شد ! در همین زندان به صورت غیر حضوری در دانشگاه تل آویو در رشته ی علوم سیاسی (با گرایش دموکراسی) درس خواند و فارغ التحصیل شد !

3.امروز 100 روز از زندانی شدن هادی قابل می گذره ؛ یادمه در زندان سال 79 از دادگاه خواسته بود که فقط چند ساعت اجازه بدن در امتحان ورودی دکتری دانشگاه مفید شرکت کنه اما اجازه ندادند و این فرصت رو از دست داد ...

 امروز خسته ، عصبی و کلافه ام ... همین !


 نوشته شده توسط محمد در چهارشنبه 87/4/26 و ساعت 3:13 عصر | نظرات دیگران()
روز قلم برای ما که عادت کرده ایم کلمه های مان را در پرده های درد و رنج بی امان و ترس از تیغ حاکمان و غم اسارت یاران ، پنهان کنیم روز خوبی نیست ... روز شرمندگی است ...به یاد کسی که قلم ، توتم او بود و قرار بود وارث شجاعت اش باشیم !
 نوشته شده توسط محمد در جمعه 87/4/14 و ساعت 7:21 عصر | نظرات دیگران()

 و عظم فیما عندک رغبتی !

... می دانم که حجم آرزوهای من از همه ی سزاواری هایم بزرگتر است امّا از لطف و رحمت تو که بزرگتر نیست ، هست ؟! ...

( به بهانه ی لیلة الرغائب )


 نوشته شده توسط محمد در پنج شنبه 87/4/13 و ساعت 7:12 عصر | نظرات دیگران()
غروب جمعه و غروب آخرین روز بهار و بغض وحشتناکی که با این  پی نوشت  شکست ...  
 نوشته شده توسط محمد در جمعه 87/3/31 و ساعت 7:16 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >

بالا

بالا